فروردین ۱۳۹۴-بازنشر

یکی از مهم ترین شاخصه های یادگیری نچسبیدن به آموخته های سابق است.

کسی که از آموخته های قبلی اش زره ای ساخته و به مصاف هر آموزه ی جدیدی می رود، یک تروریست معرفتی است.

اگر او را میان منابع شناخت بخش نظیر کتاب ها و مقاله ها و تجربیات و شواهد شخصی و اجتماعی رها کنیم مدام به جمع آوری شواهدی به نفع آموخته های پیشین اش خواهد پرداخت.

او پس از یک دوره ی آموزشی یا یک تجربه ی کاری به شما خواهد گفت که چقدر در اعتقادات قبلی اش راسخ تر شده و چطور زمین و زمان به زبان آمده تا شواهدی در تائید آموخته های قبلی اش پیدا و به او ارائه کند.

اما کسی که مهارت یادگیری را داشته باشد وقتی با منابع شناختی روبرو می شود به هیچ وجه گارد ندارد. او زره پولادین از آموخته های پیشین اش به تن نکرده و از آموخته های قبلی اش گرزی نساخته تا بر سر این و آن بکوبد و هر آموزه و تحربه و شاهد جدیدی را نفی کند.

او بیش از آنکه به دنبال شواهد تایید کننده برای آموخته های سابقش باشد به دنبال مثال نقض و شواهد رد کننده ی آنهاست.

او روز به روز از واژه های مطلق کمتر استفاده می کند. به مرور واژه هایی مانند همیشه، قطعا، بدون شک و… از دایره لغات اش حذف می شود.

به راحنی با نسبی بودن مسائل کنار می آید. و ریشه ی مسائل مختلف را در چندین و چند جای مختلف جستجو می کند و در مورد بسیاری از امور ابراز بی اطلاعی یا کم اطلاعی یا عدم تسلط می کند.

اگر همیشه مسئله ای را از راه خاصی حل می کرده کاملا آماده است تا از راه های جدید نیز آن را حل کند. 

به سراغ یک کتاب یا مقاله در زمینه های مورد علاقه ی تان بروید. و پس از خواندن آن نتایج اش را در کاغذی یادداشت کنید. اگر در یادداشتتان مرتب از اینکه پیش از این نیز از مبانی کتاب یا مقاله مطلع بودید ابراز خوشحالی کرده اید و یا فهرستی از خطاها و کم و کاستی های آن نوشتار تهیه کردید احتمالا در مهارت یادگیری ضعف دارید.

اما اگر در یادداشتتان بیشتر به چیز های جدیدی که از آن نوشتار آموخته اید اشاره کرده باشید و فهرستی از نکاتی که قبلا کمتر در نظر می گرفتید تهیه کرده اید احتمالا در مهارت یادگیری موفق هستید.

… با کمک فکری شما ادامه دارد… 

 —-

پ.ن: من باور قطعی دارم که تنها شکل واقعی آموزش، خودآموزی است. (آیزاک آسیم اف)

—-

بعد التحریر:  

یکی از دوستان گرامی به هرمنوتیک اشاره کرد لذا لازم است در این باب هم قدری گفتگو کنیم:

هرمنوتیک و پیش فرض های معرفتی چیزی ناگزیر و ناگریز است. اما در ماهیت هرمنوتیک سیالیّت و روزآمدی نهفته است. 

سخن در این نیست که داشته های قبلی را به کلی به کناری نهاده و به دانش های جدید رو بیاوریم. بلکه سخن این است که به معرفت های پیش فرض نچسبیم! میان رها کردن و نچسبیدن فرق بسیار است.

گاه با سلاح معرفت های قبلی به مصاف معرفت های جدید می رویم گاه به استقبال آنها.

گاه از چراگاه معرفت فربه تر از قبل بر می گردیم و تنها شواهد تایید گر را فیلتر می کنیم. گاه به همان میزان که شواهد تائید گر یافتیم شواهد ناقض (مثال نقض) هم می یابیم.

بدون شک کسی که از معرفت های پیشین اش فیلتر ساخته، معرفت های جدید را به مسلخ می برد.

گاه هویت مان را به برخی عقاید و معرفت ها گره می زنیم خب بدون شک هرگز نخواهیم توانست به راحتی هویت مان را تغییر بدهیم. معرفتی که به هویت تبدیل شده باشد استحاله شده و منجمد شده.

یکی از کارکردهای دستگاه های تبلیغ دینی این است که در همان قدم نخست معرفت را در ما تبدیل به هویت می کنند. یعنی شناختی که به ما در رهگذر معرفت دینی می دهند با شخصیت و کیستی ما گره می خورد. اینجا ست که معمولا تغییر دین به ندرت اتفاق می افتد و گفتگو میان ادیان بیشتر شبیه شوخی است.

مگر آنکه عنصر هویت بخشی را از ادیان حذف کنیم و ما و مجموعه ای از آموزه ها تنها بمانیم. اینجاست که تازه فرآیند یادگیری آغاز می شود. 

عموم انسان های دین دار وقتی به محضر دین می روند به یادگیری مشغول نمی شوند بلکه عقیده مند و باور مند می شوند. و بدین صورت شخصیت و کیستی خود را تعریف می کنند. عقیده و باور با یادگیری بر سر مهر نیست و  اصولا خروجی دستگاه تبلیغ دین، انسان هایی با مهارت یادگیری نیست.

مادام که معرفت های پیشین ما سنگ محکی مطلق برای راستی آزمایی مدعاهای دیگران باشد در مسیر یادگیری قرار نخواهیم گرفت. معرفت های پیشین ما به ما کمک می کنند که چگونه به استقبال معرفت های جدید برویم. گاه در همان برخورد نخست درمیابیم که پیش فرض های شناختی مان را باید اصلاح و ترمیم کنیم.

…باز هم ادامه دارد…